آذربایجان اویرنجی حرکاتی

گله جک بیزیمدیر azoyrenci_herekati@yahoo.com

آذربایجان اویرنجی حرکاتی

گله جک بیزیمدیر azoyrenci_herekati@yahoo.com

جوابیه ی دکتر محمدی به جنبش دانشجویی آذربایجان

جوابیه ی دکتر محمدی به جنبش دانشجویی آذربایجان

 

آذربایجان اویرنجی حرکاتی ( سولدوز ) : جناب آقای پرویز محمدی طی متنی که در زیر ملاحظه می فرمایید جوابیه ای را مرقوم نموده و در آن به پاسخگویی به مطالب مطروحه در تریبون جنبش دانشجویی آذربایجان پرداختند (http://www.azoh.blogsky.com/?PostID=917  ). با وجود انتقاداتی بر سخنان اخیر دکتر محمدی ، با توجه به شرایط حساس حرکت ملی آذربایجان از ادامه دادن این بحث خودداری کرده و این موضوع را خاتمه یافته می دانیم . از دکتر محمدی عزیز نیز به دلیل جوابگویی و احترام به مخاطبین و ارسال جوابیه کمال امتنان و تشکر را داریم و برایشان موفقیت روزافزون در تمامی فعالیتهایشان را آرزومندیم .

متن زیر جوابیه ی ایشان است که بدون کم و کاست مشاهده می فرمایید :

«  هو الحق  »

 

سلامی چو بوی خوش آشنایی              بدان مردم دیده ی روشنایی

عروس جهان گرچه درحّد حسن است     زحد می برد شیوه ی بی وفایی

رفیقان چنان عهد صحبت شکستند        که گویی نبوده است خود آشنایی

مکن حافظ از جور دوران شکایت        چه دانی تو ای بنده کار خدایی

                                        ***

با عرض سلام و اهدای تحیّات قلبی و آرزوی توفیق یکایک تلاشگران عرصه های فرهنگ، زبان، قلم، آگاهی، دانایی، خردورزی، آزادی و تحقّق حقوق فردی و اجتماعی انسان

                                        ***

بدون تردید در جهان امروزی و عصر حاضر بالاترین مرجع قضاوت و داوری افکار عمومی است و دوران تنها به قاضی رفتن و راضی برگشتن سپری شده است؛ بنابراین مطالبی که تقدیم می گردد صرفا جهت اطلاع مردم بزرگوار و داوری افکار عمومی است و اعتقاد راسخ دارد اگر حقوق هر انسانی و یا هر موجود دیگری پایمال گردد سکوت روا نیست و رسالت انسانی ایجاب می کند که در صحنه ی تقابل حق و باطل فریاد رس « حق » بود؛ چرا که در فضای نامساعد برخی می کوشند ریشه های سبز و کم ژرفای حق طلبی و حقیقت جویی را بخشکانند و چه بسا با سخن پردازی عوام پسند در صدد تخریب و تشویه دیگران برآیند و آبرو و حیثیت اشخاص را آماج تیر های زهرآگین خود خواهی و خود شیفتگی قرار دهند. قدر مسلم هزینه ی حضور در عرصه های گوناگون به ویژه عرصه ی سیاست به صورت سرسام آور بالا رفته است و کم ترین هزینه ای که باید پرداخت کرد گوهر آبرو و حرمت فردی و اجتماعی و ... است که با توجّه به این واقعیت تلخ بعضی ها انزوا گزینی و عزلت طلبی را به حضور و تلاش در عرصه ی سیاست ترجیح داده اند و وضعیت به گونه ایست که حضور در صحنه های سیاسی و اجتماعی روز به روز کم رنگ تر می گردد.

عزیزان، آشیانه دل آکنده از پروانه های افسرده و پرنده گان شکسته بال غم و اندوه است و فرصت به پرواز در آوردن همه ی آن پروانه ها و پرندگان در فضای همدلی و آسمان همدردی نیست و اصلا قصد خیال پردازی و کلّی گویی ندارم؛ هر چند مدّت زمانی است تراکم جفا و نامهربانی و ستم و بی وفایی از سوی مخالفان حقیقت ستیز و تنی چند از آشنایان بی وفا و فرصت طلب و واقعیت گریز ما را به کلّی گویی و تکرار مکّررات وا داشته است.

« دشمنان هر چند گویند عیب نیست     نیشخند دوستان را حکم چیست »

قصد مجادله و به کرسی نشاندن سخنان خویش را ندارم؛ اما به پاس محبّت شما عزیزان که در پایان مطالب خود حق پاسخگویی را برای بنده محفوظ دانسته بودید؛ ضمن قدردانی و ابراز سپاس نکاتی نه به منظور ارایه ی پاسخ بلکه به جهت تنویر موضوع تقدیم می گردد.

در مطالب 44 صفحه ای که چندی پیش از سوی اینجانب تکثیر و توزیع گردید در صفحه ی 2 تاکید شده که « هدف از تقدیم این مسایل و مطالب ابراز مراتب سپاس مندی به محضر مردم و نیز پاسخ به یک دروغ و تهمت است » و ژرفکاوی انتخابات مجلس از زوایای مختلف به زمان دیگری موکول شده بود و در کّل آن مطالب هدف عمده پرداختن به دشنام نامه ای آکنده از کذب و افترا بود که از سوی فرد یا افرادی به وب سایت « آذوح » ارسال و نهایتا بدون در نظر گرفتن حرمت و آبروی معلّمی با 33 سال سابقه خدمت درج گردیده بود.

از شما عزیزان به جّد انتظار دارم اعلام نمایید که کدام واژه و کدامین جمله و عبارت مندرجه در مطالب بنده موجب گردیده سخنان اینجانب را پاسخ به « آذوح » و تخریب و توهین و ظلم مضاعف به تریبون دانشجویی تلقی نمایید.چرا که در کّل آن مطالب یک کلمه یا صفت ناپسند و ناخوشایند به سایت مذکور نسبت داده نشده است حتّی گله و شکوه ی دوستانه هم نکرده ام چه رسد به تخریب و توهین؛ هر چند که این حق را به بنده بدهید که برادرانه از شما عزیزان به جهت درج اتهامات واهی و مطالب مضحک و بی اساس ارسالی از سوی شخص یا اشخاص مغرض و کینه توز و تنگ نظر گله ای نمایم چون هر مطلب سخیف و هر کلام موهن و حرمت شکنانه به صرف رعایت دموکراسی سزاوار درج و ارایه به افکار عمومی نیست.

اصلا انتظار نداشتم درد دل بنده با مردم درد آشنای سولدوز و پاسخ به حرمت شکنان را پاسخ به « آذوح » تعبیر و موضع گیری نمایید. در نهایت شما به جای نقد مشقفانه و پاسخ به افراد سطحی نگر و حرمت ستیز ما را مورد خطاب قرار دادید هر چند که با رعایت موازین اخلاقی و پاسداشت حرمت قلم به این امر مبادرت کرده بودید ولی باید گفت :

« گنه کرد در بلخ آهنگری               به شوشتر زدند گردن مسگری »

در تمام مطالب 44 صفحه ای 5 بار واژه ی « آذوح » ذکر شده است آن هم صرفا به خاطر اشاره به سایتی که مطالب در آن درج گردیده و نیک می دانید که ذکر منبع و ماخذ از ضروریات و اصول اولیه ی نوشتن و سخن گفتن و ... است.به فرض اگر یکی از سایت ها مطالب ارسالی علیه شما درج نماید و شما در صدد پاسخگویی باشید از ذکر نام و عنوان منبع و ماخذ چشم پوشی خواهید کرد؟ اگر به فرض محال از ذکر منبع چشم پوشی کردید مخاطبان چگونه از حقیقت ماجرا و اصل موضوع مطلع خواهند شد؟

در این که در طول انتخابات مورد لطف و محبّت و بزرگواری دانشجویان ارجمند به ویژه شما عزیزان قرار گرفتم کوچکترین تردیدی نیست و وظیفه می دانم از یکایک دانشجویان فهیم که رسالت بزرگ و سنگینی بر دوش آنهاست و شما جوانان برومند و دانشجویان گرانقدر آذربایجان به عنوان واسطة العقد و گوهر گرانبهای عرصه ی تفکر و اندیشه ورزی که همواره خود را در غم و شادی مردم آذربایجان به ویژه سولدوز سرفراز سهیم می دانید به عنوان یک شهروند صمیمانه سپاسگزاری نمایم.

در روی جلد مطالب شعری کوتاه به زبان فخیم « تورکی » قرار گرفته که این شعر را چند سال قبل سروده ام که پاسخی بود به مدّعیان،تمامت خواهان، حقیقت ستیزان، ظلمت شیفتگان، عوام فریبان، سود جویان، خود برتربینان،زورگویان و ... و نهایتا کسانی مّد نظر بوده و هستند که در مقابل اراده و خواست اکثریت مردم منطقه ایستادند و تمامت خواهی و تنگ نظری را به اوج رساندند و در حق اکثر کاندیداهای محترم و مردم بیش از اندازه جفا کردند به قول حافظ :

گوییا باور نمی دارند روز داوری           کاین همه قلب و دغل در کار مردم می کنند

اگر تشریح روند شگفت انگیز انتخابات مجلس در حوزه ی انتخابیه ی نقده – اشنویه از آغاز تا فرجام و از زوایای گوناگون صورت گیرد « مثنوی هفتاد من کاغذ شود » قدر مسلم جفاکاری،حقیقت گریزی و واقعیت ستیزی هیات های اجرایی و نظارت اظهر من الشمس است و اصلا نیازی به تبیین و توضیح نیست. پر واضح است که دست های پیدا و ناپیدا با حذف ناجوانمردانه ی بنده و دیگر کاندیداهای محترم حق انتخاب را از مردم سلب نمودند.مسلما چنین افرادی نه به مردم آگاه منطقه پاسخ قانع کننده ای دارند و نه در روز جزا در پیشگاه حضرت حق پاسخی خواهند داشت.

عنوان کرده بودید که بنده اسیر سخن کسانی شده ام که همیشه در پی گرفتن ماهی از آب گل آلود هستند و تاکید نموده بودید که در انتخابات بیشترین حمایت را از کاندیداتوری اینجانب به عمل آورده اید. در این که در دنیای وانفسا برخی از سیاست بازان در پی گل آلود کردن آب و صید ماهی هستند تردیدی نیست و همواره از سوی بعضی ها مورد نکوهش واقع شده ام که چرا در عرصه ی سیاست با گام های صداقت و شفافیت ره می پویم و دلیل می آورند که در دنیای معاصر صداقت در صحنه های سیاسی کارساز نیست و باید شیوه های ماکیا ولیستی را بکار گرفت؛ امّا معتقدم در هر عرصه ای صداقت ارزشمندترین گزینه و ابزار است هر چند که زود نتیجه بخش نباشد و گرنه سیاست بازی و چنگ زدن به ترفند و نیرنگ و پیمودن مسیرهای تزویر و عوامفریبی چندان هم دشوار نیست. بی شک عزّت و سرفرازی انسان در صداقت و یکرنگی است و بس. و آنانی که خود را زیرک و هوشمند و سیّاس و مردان کار آمد عرصه ی سیاست می دانند و به طناب های پوسیده ی مردم فریبی، خدعه، نیرنگ، فرصت طلبی و تهمت و تخریب دیگران و ... چنگ می زنند آگاه باشند که دستشان در نزد مردم رو شده و حنایشان به کلّی رنگ باخته است چون مردم شیفته و خریدار صداقت و روراستی هستند و صداقت گریزی را عین مردم فریبی تلقی می کنند نه چیز دیگر.

شاعر خوش ذوق سولدوز و دوست ارجمندم آقای علی جلالی متخلص به « باغبان » چه نیکو سروده اند:

آه از دست رفیق نیمه راه               یاورانی همچو من گم کرده راه

آه از گندم نمای جو فروش             هان! برادر خرقه ی حیلت مپوش

شرمت آیا نیست از خاک وطن        زین همه آلاله ی خونین کفن

شرمت آیا نیست از روز جزا          لحظه ای اندیشه کن بر خود بیا

این عجوزه طالب داماد نیست          راه و رسم زندگی بیداد نیست

رحم کن بر خویشتن ای بی خبر       توشه ی نامردمی با خود مبر

گوش دار ای طالب دنیای زشت       تا نفس دارم زجان خواهم نوشت

تا وطن از ظلم و ظالم پاک نیست     از غل و زنجیر ما را باک نیست

                                      ***

عنوان کرده بودید در قضاوت عجولانه رفتار کرده ام. گویی مطالب اینجانب را به دقت نخوانده اید و پاسخ به حرمت شکنان را تخریب آذوح تلقی کرده اید. حال که قرعه مظلومیت به نام ما اصابت نموده است این تلقی و تعبیر شتاب آلود شما نیز به نوعی بیانگر مظلومیت ماست. بی گمان شما در قضاوت عجولانه رفتار نموده اید نه بنده.

برخی بنده را متهم کردند که در 24 اسفند همراه یکی از کاندیداها در سطح شهر و روستا به تبلیغ ایشان اقدام نموده ام که کلا کذب محض بود درحالی که همان مزوّران دروغگو در ایّام تبلیغات دور دوّم در محضر همان کاندیدا افتخار و شرف حضور پیدا کردند که از نظر ما و دوستان صاحب نظر تظاهر وخودنمایی،فرصت طلبی و عوام فریبی و ... بود خدا را سپاسگزاریم که وضعیت را به گونه ای رقم زد همان افرادی که ما را به دروغ زیر سوال می بردند و به خاطر کار ناکرده متهم می ساختند و ملامت می کردند درست چهل روز بعد همان کار را انجام دادند که به جهت این تناقض در گفتار و رفتار مضحکه ی عام و خاص شدند. ما این گونه افراد فرصت طلب و نان به نرخ روز خور را حتّی شایسته ملامت هم نمی دانیم. در ثانی به « آزادی » انسان اعتقاد داریم و به آنان خرده هم نمی گیریم ولی بدانند این گونه اعمال و سخنان پاراد و کسیکال هیچ ارزشی ندارد. آنان انتظار داشتند ما به سان برده و غلام زر خرید از آغاز تا پایان انتخابات در محضرشان باشیم و خیال می کردند چون آنان در صحنه هستند دیگران باید سمعا و طاعتا جهت پیروزی ایشان سینه چاک نمایند که این امر به غیر از خود برتر بینی حضرات بیانگر چه چیزی می تواند باشد؟ اینجانب با خداوند متعال و مردم شریف عهد بسته بودم که تا آخرین ساعات تبلیغات به دنبال احقاق حق خود باشم چه نتیجه ای حاصل شود چه نشود و این موضوع باعث عصبانیت و برآشفتگی برخی از کاندیداها و هواداران آنان گردید و زبان به تهمت و زشت یاد گشودند و کارهایی کردند که در شان هیچ انسان منصفی نیست و حتّی سلاطین جبّار نیز از اعوان و انصار خود چنین انتظاراتی نداشته اند ولی این مدعیان مورد نظر به غیر از خود به هیچ کس حقّی قایل نیستند. با این همه از آغاز تا پایان انتخابات( چه دور اوّل چه دور دوّم ) به نظر و رای وتصمیم مردم احترام گذاشتیم و در صدد تخریب هیچ کاندیدایی بر نیامدیم چون تخریب هر فردی را به دور از انسانیت و مغایر با ارزشهای اخلاقی و منافی اصول اولیّه زندگی اجتماعی و فعالیت سیاسی می دانیم.

ما ضمن احترام به رای و نظر همگان در این انتخابات به زعم خود منطقی ترین مسیر را انتخاب کردیم و اصولی ترین راه را پیمودیم که اکثریت مردم به ویژه اکثر خانواده های سرفراز داغدار و مجروحان حوادث خرداد سولدوز و بیشتر کسانی که هزینه های گزافی پرداخت نموده و طعم زندان، جریمه و تشکیل پرونده را چشیده بودند همان راه را پیمودند. برخی نیز راه دیگری انتخاب کردند که نظرشان قابل احتران است. بعضی ها با نهایت خودخواهی موضع گیری ما را برنتافتندو در صدد تخریب بر آمدند و با تنگ نظری خواستند افکار عمومی را مشوّش و مردم را بدبین سازند در حالی که هر تصمیم و موضع گیری ما با مشورت دلسوزان منطقه علی الخصوص با همفکری و همگامی اکثریت خانواده های داغدار صورت گرفت چرا که نظر آنان برای ما حجّت و رای و تصمیم آنان تعیین کننده بوده، هست و خواهد بود و اگر مسیر دیگری می پیمودیم قطعا در محضر آن عزیزان شرمنده می شدیم. متاسفانه برخی فقط به ظاهر قضایا می نگرند و نگرش خود را عین حقّ و حقیقت تلقّی می کنند. امید آن که عمیقا به مسایل بنگرند و منصفانه بیندیشند و نظر دهند. ما از اوّل تا آخر انتخابات به کلّ مردم و تمام کاندیداها توفیق و سربلندی آرزو کردیم چون به آزادی انسان در تمام ابعاد و زمینه ها ارج می نهیم و اعتقاد داریم توفیق و سر بلندی فقط راهیابی به مجلس نیست.

بدون تردید تفاوت و گونه گونی در نگرش، رای و نظر امری طبیعی است و پذیرش تفاوت ها و اختلاف نظر ها موجب رشد و شکوفایی می گردد. پیامبر اکرم فرمودند: « انّ اختلاف امّتی رحمة » لذا همه باید تفاوت و گوناگونی اندیشه، رای و تصمیم را به عنوان یک ضرورت مسلّم و لازمه ی رشد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ... بپذیریم و این که موافقان خود را دوست و مخالفان رای و نظر خویش را دشمن تلقی کنیم منطقی، اصولی و خردمندانه نیست. مسلما گذر زمان حقایق را بر ملا و درستی و نادرستی نظرات، تصمیمات و مسیرهای انتخابی را آشکار خواهد ساخت:

« خوش بود گر محک تجربه آید به میان     تا سیه روی شود هر که در او غش باشد »

ما یک لحظه هم در صدد بر نیامدیم که مردم و حتّی دوستان و آشنایان را از نظر و تصمیمی که اتخاذ کرده بودند منصرف نماییم و بعضی از دوستان نزدیک نیز از کاندیدای مورد نظر خودشان حمایت کردند که مغایر با تصمیم ما بود و نظر آنان نیز همچون رای و نظر همگان قابل احترام است. پس بیاییم همانطوری که برای خودمان حق انتخاب قایل هستیم به ابتدایی ترین حقوق دیگران که همان حق انتخاب است ارزش بگذاریم.

عزیزان؛ اشاره کرده بودید « نوشتن، تایپ و به چاپ سپردن و توزیع این اثر حجیم آن هم بدون کمک دیگران و در اختیار نداشتن امکانات، تنها در عرض چند روز به پایان می رسد !!!

و جالب تر آن که کسی نیز دکتر را در این مورد که چگونه نام ارگان « جنبش دانشجویی را مکررا در کتابچه خود آورده مورد پرسش قرار نمی دهد. شاید هم اصلا به خاطر نوع الفاظی که ایشان علیه ما بکار برده اند موردی برای سوال باقی نمانده است کما اینکه دکتر در اثر سوء تعبیر خود ظلمی عظیم را حداقل بر تریبون جنبش دانشجویی آذربایجان که شب و روز خود را در تلاش برای خبر رسانی سریع و صحیح به سر می رساند و در هر ثانیه اش زندان رژیم و شکنجه ها را در مقابل چشمان خود می بیند روا نمود » و نوشته بودید « این سایت ابزار مظلوم نمایان و حرمت شکنان نبوده و یا فعالین آن نیز مزوّران حقیقت گریز سیاه مست و یا افزون طلبان و مدعیان هویت طلب و یا کسانی که اسامی آنها روزی در لیست چهره های مردم ستیز ثبت گردیده نمی باشند »

با خواندن این مطالب شما کم کم این تصور در ذهنم پدید می آید که به جدّ ادعا کنم اصلا مطالب اینجانب را نخوانده اید. نمی خواهم پیش داوری کنم امّا بدانید که اینگونه استنباط و قضاوت درباره گفتار و نوشتار اصولی نیست. بنابراین ضرورت دارد عرایض بنده را بار دیگر به دقت بخوانید اگر یک کلمه از سخنان اینجانب متوجه آذوح و تریبون دانشجویی آذربایجان باشد حرفی ندارم. شما که در صدد پاسداشت دموکراسی هستید چرا می کوشید سخنان بنده را این گونه تعبیر و تفسیر نمایید. اگر می خواهید حقیقت روشن شود اجازه دهید مخاطبان شما داوری نمایند اگر آنان تائید نمایند که حتی یک کلمه و یا جمله و عبارت علیه سایت آذوح نوشته ام آن موقع حق با شماست. آوردن واژه ی آذوح و تکرار آن فقط و فقط به جهت ذکر منبع و ماخذ درج مطلب بود و بس. ( ذکر منبع و ماخذ چه اشکالی دارد؟ ) در نوشتن مطالب که چندان هم حجیم نیست کسی ما را یاری نکرده است؛ تنها زحمت تایپ اولیه و توزیع آن را بعضی از جوانان برومند و فداکار سولدوز متحمل شدند که جا دارد صمیمانه و از عمق دل سپاسگزاری نمایم و هزینه ی چاپ و تکثیر از حقوق 400 هزار تومانی بازنشستگی ام پرداخت گردید که مدتی است تنها منبع معیشت و گذران زندگی یک معلم بازنشسته با مدرک دکترای تخصصی        PH.D)) با 33 سال سابقه ی خدمت است چون مدت زمانی است عطای تدریس در دانشگاه ها را به لقای بعضی ها بخشیده ایم و یا برخی حضور ما را در دانشگاه ها بر نتافته اند.

در هر صورت در عصر گسترش تکنولوژی فرا مدرن و ارتباطات سریع و عصر رسانه ها و انفجار اطلاعات و ... نوشتن، چاپ و توزیع مطالب 44 صفخه ای (در 11 صفحه A4) آن هم در عرض بیش از 10 روز کار شگفت انگیز و محیّر العقولی نیست که نیازمند مساعدت دیگران باشد. انتظار دارم شفاف بیندیشید چرا که این سخنان شما نیز نوعی تحقیر و ستم مضاعف است. درست است که گفته اند:« شوبهه دیر هر حقیقتین آناسی » شما که در خصوص تهیه ی این مطالب ناچیز دچار شک و شبهه شده اید ای کاش در مورد دیگران نیز از مسیر شک به شاهراه حقیقت برسید از این رفتار شما ما نیز به خود آییم و بعد از این در مورد هر چیز و هر کس از شک و تردید به سر منزل حقیقت برسیم.

امّا این که چرا بنده را در خصوص تکرار« آذوح » مورد پرسش قرار نداده اند است باید عرض کنم اگر نظرتان مراجع قانونی است؟ آنان پرونده ی جدیدی در زمینه توزیع مطالب مذکور برایم تشکیل داده اند که یک جلسه در دادگاه حضور یافته ام آن هم بر اساس شکایت فرماندار نقده با این ادّعا که نوشته ی اینجانب باعث تشویش اذهان عمومی شده است.

در دادگاه نیز چون دفاع از حیثیّت سیاسی و اجتماعی و... حق مسلّم هر انسانی می دانم تاکید نمودم اگر پخش مطالب بنده عمل مجرمانه محسوب گردد و با ارایه ی دلایل مستدلّ و مدارک مستند و قراین متقن در محکمه ی صالحه اثبات شود به اشدّ مجازات محکوم نمایند و به میل و رغبت خودم مدت حبس و تبعید را دو برابر نمایند و در این خصوص از معرفی ضامن نیز خود داری کردم و آن گونه که از قراین پیداست در آینده ی نزدیک جلسه دوم دادگاه برگزار خواهد شد.

ولی اگر نظر شما عزیزان افکار عمومی است آنان نیک دریافته اند که طرف خطاب بنده «آذوح » نیست بلکه شخص یا اشخاص است که دشنام نامه ای را تنظیم و به سایت آذوح ارسال کرده اند.

به آن فرد یا افراد برای آخرین بار باید گفت:

شما که به جهت خوشایند دنیا گریان مقام شیفته و تحت تاثیر شیطان صفتان به دروغ متوسل شدید و عنوان کردید بنده را در حال کباب خوردن و قاه قاه خندیدن با رئیس فلان اداره مشاهده نموده اید لحظه ای با وجدان خفته ی خود خلوت کنید و حداقل پاسخگوی وجدان خود باشید چرا که همه ی دوستان و آشنایان نیک می دانند بنده رغبت و تمایل چندانی به کباب خوردن ندارم و دنیا برای ما به گونه ای رقم خورده است که خوردن نان خشک خالی با کباب برّه و بزغاله برای ما تفاوت چندانی ندارد چون تناول غم و اندوه جهالت یا تجاهل برخی ها برای معده ی کم ظرفیت مان کفایت می کند. دیگر این که حوادث روزگار غداّر و ناجوانمردی کسانی که جز نیکی در حق آنان کاری از ما سر نزده است، موجب گردیده قاه قاه خندیدن که سهل است حتّی تبسّم گذرا و ناپایدار هم از لبهایمان رخت بر بسته است؛ چه رسد به قهقهه آن هم در حال کباب خوردن. واقعا جای تاسف است که به تحریک غوغا سالاران فرصت طلب ما نیز همچون خفتگان غفلت زده این گونه با هم تعامل می کنیم که موجب خوشحالی دشمنان قسم خورده و حسرت و اندوه عمیق دوستان واقعی می گردد.

بنده با دیگران کاری ندارم و این آخرین باری است که این مطالب را مطرح می کنم و شدیدا تاسف می خورم که چرا نتوانسته ایم و یا نخواسته ایم از بروز چنین مسایلی خود داری کنیم.به کدامین دلیل به جای شادمان ساختن مردم سرفراز و دوستان نیک اندیش موجب ریشخند و استهزا و انبساط خاطر بدخواهان شده ایم؟ ( حقیقا در این زمینه همه مسئولیم )

« پس عزا بر خود کنید ای خفتگان         زان که بد مرگی است این خواب گران »

تا کی باید ربوده ی خواب غفلت باشیم و با تخریب و شکستن حریم حرمت همدیگر خورشید حقیقت را در پس ابرهای متراکم خصومت و کینه توزی محبوس خواهیم ساخت؟ بزرگترین مشکل و معضل این است هر کس در بین مردم بر اثر تلاش صادقانه، فداکاری،همدلی،همگامی و ...جایی هر چند ناچیز پیدا کند از چندین سو برای بدنام ساختن و منزوی نمودن وی یورش و تهاجم بی رحمانه آغاز می شود حال آن شخص هر که می خواهد باشد.( این درد مزمن و ریشه دار باید کالبد شکافی، معالجه و مداوا گردد)

ما این تهاجم بی رحمانه را در توطئه های یکساله قبل از انتخابات و دسایس ایّام تبلیغات و ترفتد ها و عوامفریبی ها و تهمت های ناجوانمردانه ی پس از انتخابات آشکارا دریافتیم هر چند که مدعی نیستیم در بین مردم جایگاهی داریم. اگر روزی مردم بزرگوار به ویژه نیک اندیشان آگاه سولدوز به این نتیجه برسند که در عرصه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و ... انزوا و عدم حضور ما ضروری است عرصه را چنان وا می گذاریم که پنداری اصلا در این میانه نبوده ایم ولی اگر مدعیان خود خواه که همواره نعل وارونه زده ومی زنند حضور ما را برنتابند بدانند که مردم سرنوشت خود و جامعه را به آنان نخواهند سپرد به قول حافظ:

« مدعی خواست که آید به تماشا گه راز      دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد »

امید آن که دل های مدعیان خود شیفته نیز از غبار کدورت و زنگار خود خواهی شسته گردد.  

در ایّام انتخابات بعضی ها عنوان کرده بودند که برادران و خویشاوندان نزدیک دکتر محمّدی در کشورهای سویس، سوئد، آمریکا، کانادا، آلمان و جمهوری آذربایجان به سر می برند. چرا دکتر در سولدوز مانده است و عزم سفر نمی کند؟ در پاسخ به آنان که حتّی چشم دیدن بنده و دیگر فعالان فرهنگی را ندارند مطلبی نوشته بودم که موجب آزردگی خاطر بسیاری از مردم بزرگوار سولدوز و دوستان و آشنایان گردید که ای کاش آن مطلب را نمی نوشتم. قدر مسلم مردم آن اندازه در حق خدمتگزار کوچکشان لطف و محبّت و بزرگواری از خود نشان داده اند که یک لحظه هم خلا برادران و خویشاوندان و عدم حضور آنان در منطقه را احساس نکرده ام و باید عرض کنم با وجود مردم مهربان و باصفای سولدوز و عنایت و همدلی و همگامی و همنوایی دوستان و آشنایان عزیزتر از جان احساس تنهایی نکرده ام و اگر قرار باشد روزی خواسته و نیت تنگ نظران محقق شود و از دیار سرفرازان بار سفر بربندم سفری دور و دراز نخواهد بود چون بر شانه های ستبر و کتف های استوار همین مردم عزیز و مهربان در دل خاک مقدس سولدوز جای خواهم گرفت که آن هم دوری از منطقه و جدایی از مردم نیست؛ بلکه خفتن ابدی در جوار سروهای سهی قامت سولدوز است.

ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است             بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم

در خاتمه شعری کوتاه از سروده های ناچیز خود را تقدیم می نمایم. باشد که همه ی انسان ها به ویژه مسئولین و فعالان عرصه های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و ... در پاسداشت کرامت والا ومقام شامخ « انسان » و حقوق فردی و اجتماعی آحاد مردم تلاش نمایند.

« اینسان اولان 

اینسانلیغین قایدالارین، اؤلچولرین

اونودماز

شرف، غئیرت، مؤرووتین

کؤکده ن کؤکون

قورودماز

انسان اولان

بنزر کؤکلو چینارا

نامردلرین قارشی سیندا

فیرتانالار اؤنونده

توفانلارا سینه گریب

دایاناراق

سیندیر سالار بو داقلارین

یقین دیر کی

اییلمه ز

« سایقی لارلا »

دوقتور پرویز محمّدی

(( آفاق ))

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد