تضاد آشکار در ادعا و عمل:تلویزیون گون آذ و خدمت برای دیگران با بودجه آذربایجانیها؟!!!
آذربایجان اویرنجی حرکاتی :
چوخلار اینجیدکی سن اونلارا ناز ایله میسن
من ده اینجیک کی منیم نازیمی آز ایله میسن!
من از زمره کسانی هستم که وقتی به دنیا آمدم، چند سالی بیشتر نبود که حکومت پیشه وری با سرکوب خشن مواجه شده بود و از آنجا که خود و اطرافیانم در مرکز یکی از کانونهای اصلی و داغ این جریان قرار داشتیم، به طور غیر اراده در جریان تاریخ معاصر آذربایجان – و آنهم به شکل عریان و زننده ترینش – قرار گرفتم...
غرض از اشاره فوق آن است که به استحضار خواننده محترم و مخصوصا گردانندگان محترم این فرستنده آذربایجانی برسانم که مشغول خواندن نوشته ای از کسی هستند که به اصطلاح « دستی از دور بر آتش نداشته» و هر لحظه زندگی اش جدا از مسائلی نبوده که این حضرات ادعای رتق و فتق آن را دارند و گوشت و پوست این کوشنده جنبش ملی و مدنی آذربایجان با آن عجین است و با اطمینان خاطر و اعتماد به نفس وافی می تواند مدعی شود که حتی یک روز از زندگی محنت بار 60 ساله اش را بدون اندیشیدن به مقدرات این سرزمین و مردم آن نگذرانده و پر واضح است که این دلمشغولی نیم قرنی، تبعاتی هم داشته و از پرداخت هزینه های گاها گزاف هم در این مورد بی بهره نبوده است.
با شرح فوق، به راحتی قابل تصور است که با تاسیس این تلویزیون چه حالت شعف انگیزی به من دست داد و با گفتن « آهان بالام! چیزی را در روی این زمین خاکی به دست آوردم که در عالم تخیل و در آسمانهای امیالم به دنبالش بودم»، وعده های زیادی به امیال سرکوب شده ام دادم.
چرا؟ برای اینکه طی سال اول تاسیس مرکز نامبرده، سیر برنامه های آن، کم و بیش مطلوب طبع اینجانب بوده و من از تماشای آنها – که البته به دلایل معین تاریخی دستمایه هایش از آن سوی ارس بود – چقدر لذت برده و ایام خوشی را با مشاهده موسیقی متین و ادبیات غنی شده آذربایجانی می گذراندم.
من همواره به میزان کمکهای مالی مردم آذربایجان(حدودا 30 میلیون تومان در ماه) که خبرش از سوی مجریان برنامه اعلام می شد، افتخار کرده و تحقق آرزوهای دیرین خود را در این اعطاهای سخاوتمندانه مردم، حتمی می دیدم.
اما همانگونه که متاسفانه سرشت تاریخی آذربایجانیها هست، لااقل یکسالی است که مشاهده می کنم که آرام آرام سنگ بنای کج گذاشتن ها شروع شده و به نظر می رسد که بر سر تلویزیون آن می رود که بر انقلاب مشروطیت آذربایجان رفت و تداوم این خشت بنای کج می رود که آوار بزرگ دیگری را بر سر ما خراب کند!
به چه دلیلی ؟ برای اینکه اگر درست است که این هزینه گزاف از جیب نچندان پر آذربایجانیها تامین می شود، چگونه عقل سلیم قبول می کند که ثمره این فداکاریها و تقبل هزینه ها، منبع نظر پراکنی کسانی باشد که وقیحانه سردار اسعد بختیاری(فراماسون و غاصب مشروطه) و شرکایش را هم ردیف ستارخان ما معرفی کرده و به این نتیجه برسند که ما بختیاریها، همسنگران شما آذربایجانیها بوده ایم از قدیم الایام! که در این مورد باید گفت که بنده به غیر از کارشکنی آنان در امور مربوط به فرقه دمکرات آذربایجان، چیز مشعشعی را از آنها سراغ ندارم و تنها افتخار را برای کسانی که در تلویزیون گون آذ ما ظاهر شدند می توانم بدهم که تعدادی از خوانین پیشوای بر اثر طمع ورزیهای پایان ناپذیر رضا خان قزاق و برای غصب املاک وسیع شان، رندانی و احیانا سر به نیست شدند.
البته طرح این مسئله و اعتراض شدید من به حضور نمایندگانی! از اقوام یا ملتها بدان معنی نیست که بنده مخالف دوستی با هر قوم مفروض ساکن در ایران هستم. ابدا چنین نیست! ولی آیا این حق را ندارم که بپرسم که چرا ما آذربایجانیها این بار هم روغن چراغ دیگران باید باشیم؟ چرا باید هزینه افراد یاد شده – مبلغین اربابان جانی – باشیم؟ این چگونه حقی است که مردم آذربایجان به ما داده اند که با پول آنها هزینه پرداز کسانی باشیم که خوانین صد در صد فراماسونر و از عاملین اصلی قتل ستارخان ها و باقر خانها و تهی سازندگان مشروطه- که سنگ بنای آن بر دوش مردم آذربایجان نهاده شده بود- را هم سنگ این قهرمانان ملی ما معرفی کرده و ضمن توهین بزرگ به مقام شامخ این قهرمانان بی همتا، مردم ما را در درک حقایق مسلم تاریخی دچار گمراهی سازند؟ راستی بر ما چه رفته است؟
گردانندگان زحمتکش تلویزیون گون آذ!
آیا شما زحمت مطالعه تاریخ و دریافت درک درست از نحوه پیدایش شوونیزم فارس را دارید؟ شما اگر لااقل مقاله 20 صفحه ای زنده یاد صمد بهرنگی با عنوان «آذربایجان در جنبش مشروطه» را با دقت خوانده بودید – کاری که من در 17 سالگی آن را کردم – در می یافتید که قاتلان سرداران و سالاران ملی ما، همان فراماسونرهایی بودند که با دسیسه و نیرنگ و به دستور دولت فخیمه انگلستان و همکاری روسیه تزاری و متاسفانه همدلی دولت ترک عثمانی، آنها را به صورت خدعه آمیز از تبریز(مهد انقلاب)، به تهران کشانده در پی برنامه ریزیهای دقیق، خیال خود و اربابان غربی را از هر آنچه که مشروطیت بود خلاص کردند. این موضوع در کتاب تبریز مه آلود هم باز تاب لازم دارد.
در این مورد می توانید و محق هم هستید که گناه را به گردن یپرم خان ارمنی انداخته و خود را از مسیر انتقاد خارج کنید اما به عرضتان می رسد که یپرم خان در کنار عضویت در حزب داشناک، افتخار عضویت در لژ فراماسونری را هم داشته است.
متاسفانه من مقاله مورد اشاره صمد را نزدیک 40 سال پیش خوانده ام و متن آن را با خود ندارم ولی مضمون پاراگراف آخر آن با سوز و گداز تمام کم و بیش بدین گونه است: « در غیاب رهبران راستین و در نهایت کار مشروطه، کاسه لیسان و فرصت طلبان وارد گود شده و شدند رجال صدر مشروطیت و دانشمندان پر قدر و قیمت و کلاه مردم – چنانکه بیش از این هم بود - پس معرکه ماند».
آیا می دانید رضا خان قزاق با پوشیدن آن شنل آبی معنی دارش، یک فراماسونر بود و همینطور همشهری ما سید حسن تقی زاده(مرشد اعظم) – که متاسفانه دوست محمد امین رسول زاده هم بود – و مشیر الدوله (پدر پیر نیا – تئوریسین نامدار پان فارسیسم و مولف تاریخ ایران باستان) و سپهدار تنکابنی( همکار اسعد بختیاری – که شما به هواداران آنها اجازه عرض اندام می دهید) – همگی فراماسونر بوده و همانها بودند که در تبعیت از مستشرقین با غرض پایه های شوونیزم را در ایران برپاداشتند؟ حتم داشته باشید که منبع و منشاء پیدایش شوونیزم فارس، تشکیلات غربی و مخوف فراماسونری بوده و متاسفانه شما به عنوان بخشی از روشنفکران آذربایجانی، با کتمان احتمالا نا آگاهانه قسمت مهمی از حقایق تاریخی، و یا به دلایل ناشناخته ای معلول را با قدرت تمام کوبیده و نه تنها کاری با علت ندارید بلکه به دیگرانی که ذینفع در این سردرگمی مردم آذربایجان هستند، اکران هم می دهید!.
این کار خیر خواهانه شما در آینده فجایع باز هم بیشتری را برای مردم آذربایجان خواهد آفرید. چرا اجازه می دهید که این غریبه ها « حاضیر اوغلان نه نه سی اولالار»؟
باز هم تاکید دارد که ابدا به شما توصیه نمی کنم که شوونیزم را نکوبیده و کاری با آنها نداشته باشید. اما در عوض مصرم که با عدم تعویض جای علت و معلول، مردم را آگاه تر ساخته و به ما روشنفکران آذربایجانی قوت قلب و جرات همکاری بیشتر با خود بدهید.
امثال من و مردم آذربایجان حق خواهند داشت که در صورت عدم قبول پیشنهادات منطقی نتیجه بگیرند که در تامین مخارج تلویزیون دیگرانی که شرحشان رفت شرکت داشته و معلوم است که مداحان فراماسونر های بختیاری و... ( حاضر در تلویزیون گون آذ) چگونه و از چه منابعی می توانند تغذیه شوند. در غلتیدن به مواضعی که خطرات آن بر نهضت ملی آذربایجان توضیح داده شد می تواند سبب سوء تفاهماتی گردد که جنبش را از پایگاه اجتماعی خود محروم ساخته و مادر عمل به جای کمک به خوشبختی ملت خود، شاهد بازیچه قرار گرفتن آن باشیم. مثلا ما نباید بگذاریم که این سوء ظن – که کارهای اخیر ما در راستای سیاست های جهانی دیگران – که دایر بر موزاییک وار بودن کشورهای دیگر و به نفع قدرتهای مسلط جهانی است – تولید گردد. سیاستهایی که طی سالهای اخیر چیزی جز خانه خرابی به ملتهای در معرض آن قرار گرفته نداشته است.
ما این حق را نداریم که در تعقیب و اجرای تئوری های غیر علمی و فریبکارانه ای که مردم را دعوت به تحلیل صرف حوادث ظاهری کرده و آنها را دچار سردرگمی می کند، سر از پا نشناسیم. این نحوه نگرش به مسائل در انکار آشکار آن تئوری مبارزاتی است که می گوید که هر پدیده ای گذشته، حال و آینده ای دارد و بدون لحاظ آن هر مبارزی در دام خطرناک تحلیل های غلط کودکانه افتاده و خود را همراه ملت خویش به ورطه نیستی رهنمون می گردد.
در این مورد شما را به بررسی و کنکاش هر چه بیشتر درباره نهضت پیشه وری و نقش درجه اولی که قدرتهای خارج در نابودی آن داشتند فراخوانده و از شما می خواهم که به بینندگان خود و از جمله من، نقش سفیر وقت آمریکا، ژنرال شوارتسکف، مقامات روسیه و حتی دولت ترکیه را در این مورد توضیح دهید.
در مورد ذکر نقش ترکیه مستندات من سخنانی است که پیشه وری خطاب به آنها گفته است: « افندی ها! در این کارشکنی هایتان بر علیه حکومت ما، چیزی عاید شما نمی شود.»
توجه گردانندگان محترم تلویزیون را به خواندن مقاله پروفسور کوزه کنانی – مندرج در سایت آزاد تبریز و بخش مقالات آذوح و یا سایت پیک ایران و... دعوت کرده و نظرتان را به نحوه عملکرد پیچیده فراماسونری در شکست نهضت مشروطه جلب می کنیم. اگر مقاله را با دقت تمام خوانده باشید متوجه این موضوع می شوید که مظفرالدین شاه مجبور بوده کسانی را بر راس سیاست خارجی بگذارد که فارغ التحصیل مدرسه علوم سیاسی باشد و این مدرسه چیزی جز مدرسه مشیر الدوله فراماسون و با آموزشهای آن چنانی نبوده است.
دوستان عزیز!
ما مردم آذربایجان سالیان درازی است که هزینه سنگین دخالت های قدرتهای بزرگ و ساده انگاری امور را با گوشت و پوست و استخوان خود تجربه کرده ایم. تاریخ و آیندگان جرم ساده نگری دوباره را به ما نخواهند بخشید!
من دلتنگی خود از روند فعلی امور در تلویزیون( ساده انگاری شرکت دادن این عناصر در برنامه های فرستنده و ....) با شعری از مولانا پایان می دهم:
یک سینه سخن دارم
شرحت بدهم یا نه؟
btanri@yahoo.com
ey khainler
artix sizi tanimishix. utanin Azerbaycan milletinen. birde Gunaz TV-enin eleyhine yazsiz. hamiya sizin kimligizi ifsha edeciyix.
indi Azerbaycan milletine film oybuyusuz ve iranin ittiat organlarin meqalelerin burda yayisiz.
kahr olsun Azerbaycan manqutlarina
Azerbaycanimiz yashadacagiz ve siz manqutlari belli edecix ki gervhek azerbaycanli kimdir
herne sozi var mene yazin gorem niye yazibsiz