«شهروند» و «حقوق شهروندی» مفهومی غایب از حیات انسان شرقی!
آذربایجان اویرنجی حرکاتی : تاریخ شرق به ویژه شرق میانه تراژدی غم انگیزی است از کشاکش نا برابر و پنجه در انداز دو حوزه ی حیات. انسان شرقی که یکسوهمه قدرت و تبختر و نخوت قدرتمندان و سوی دیگر بیچاره مردمانی پراکنده و بلا تکلیف که بهترین واژه برای تفهیم وضعیتشان « مظلومیت» است، آری یک سو شلاق ستم و سوی دیگر ناله ی بی دادرس! در اولین نگاه و مقایسه ی تاریخ شرق و غرب(مقصود از غرب عمدتا اروپا به ویژه اروپای غربی و امریکاست) این سوال اساسی در هر ذهن کاونده ای سربر می آورد که چرا در تاریخ غرب، انسان به مفهوم عام یعنی اکثریت قاطع افراد بشر که طبیعتا خارج از حوزه قدرت سیاسی و تشکیل دهندگان اصلی جوامع محسوب می شوند، تا به این حد تحت ستم نبوده و همچنین قدرتمندان را این همه جسارت ، تعدی و قساوت در حق مردمان تحت سلطه شان نبوده بر خلاف شرق که حاکمان، حتی در اکثر موارد فرد حاکم فعال ما یشا بوده و بی هیچ کنترلی همه چیز را بازیچه ی هوی و هوس ها و تمنیات غیر انسانی خویش نموده و در برخی جوامع شرقی از جمله ایران هنوز هم چنین می کنند! دلایل بسیاری می توان بر شمرد اما به یکی از مهمترین دلایل این پدیده ی نا میمون در تاریخ حیات جوامع شرقی ذیلا اشاره می شود:
در شرق به ویژه ایران، همیشه ی تاریخ تنها دو حوزه ای که اشاره ای به آنها رفت، رو در رو بوده اند، یعنی « حوزه قدرت سیاسی» که عمدتا نظامی گر و سلطه جو بوده و نقش اصلی و محوری را در آن یک شخص( بخوانید پادشاه..) دارا بوده و تمامی مجریان اوامر این راس سیاسی، کپی هایی از شخص و مرکزیت اصلی بوده اند و « حوزه شخصی و فردی» افراد تحت تابعیت اجباری این حکومت و بر این اساس در شرق « جامعه» به مفهوم واقعی وجود نداشته است یعنی انسان «تنها» و «فرد» بوده و اجتماعات انسانی هم چیزی نبوده جز واحدهای کوچک بشری که پیوند میان افراد آنها هم اساس های شهروندی و اجتماعی نداشته بلکه انواعی از پیوند های سنتی مانند ایل و طایفه و فرقه ای و مذهبی و ...بوده است، چون در شرق شهر به مفهوم واقعی وجود نداشته و هنز هم کمتر وجود دارد. اما در غرب عامل و فاکتور سومی وجود داشته و دارد که اصلی ترین عامل کنترل قدرت های حاکم بوده است و بی تردید اگر این حوزه ی سوم نبود سرشت انسان غربی تفاوتی از انسان شرقی نمی کرد ، قدرت فساد می آوردو قدرت مطلق، فساد مطلق! این حوزه ی سومی که یکی از وجوه تمایز اصلی شرق و غرب است،«حوزه ی عمومی» با مفهوم «جامعه» و صورت فرد تر «شهروندی» است و بررسی علل عدم تکوین این حوزه ی سوم در شرق و وجود آن در غرب بحثی است که خارج از حوصله ی این گفتار کوتاه است. باری در جوامع غربی به هر گونه این حوزه ی عمومی وجود داشته و مهمترین لایه و عامل باز دارنده در برابر قدرت سیاسی_ نظامی حاکمان و حامی و پشتیبان افراد تحت تابعیت حکومت ها بوده است و این است که در تاریخ غرب انجمن های شهری و منصب شهرداری از مهمترین و بحث انگیز ترین مسائل اجتماعی بوده است، بر خلاف تاریخ شرق که نه جامعه و نه شهر و نه انسان اجتماعی به مفهوم واقعی وجود داشته است و آنچه بوده به حاکمانی قدرتمند با قدرت لجام گسیخته در سویی و انسانهایی تنها و بی پناه به مفهوم «فرد» در سوی دیگر و مفهوم «شهروند» و «حقوق شهروندی» مفهومی غایب از حیات انسان شرقی! اما در سالهلی اخیر در جوامع شرقی نیز انسان شرق خسته از تنهایی تاریخی خویش با تاثیر از تاریخ و جوامع نوین غربی در صدد تعریف خویش در واحدی جمعی به نام «جامعه» بر آمده است و دیر نیست که شاهد تولد مبارک این «حوزه ی عمومی» غایب از شرق در جوامع شرقی به ویژه ایران شویم و بیشترین بیم حکومت های مطلقه ی شرقی از تولد و تکوین همین پدیده بوده و هست و این است که حکومت توتالیتر شرقی با هر نوع تعریف نوین برای افراد تحت سلطه ی خویش به عنوان عضوی از یک حوزه گسترده ی عمومی و «شهروندی» به مفهوم نوین سر سختانه مقابله می کند، چرا که در صورت تحقق یافتن این پدیده دیگر موجودیت انسان تاخت و تاز بی امان حکومت و حاکم مطلقه نخواهد بود و انسان شرقی خواهد توانست به پشتیبانی جامعه خویش از حقوق شهروندی خود دفاع کند هر چند هم اکنون هم حقوق اولیه ی ما پایمال هوی و هوس های خود سری های کار گزاران دست چندم حکومت است تا جایی که از حق تحصیل عادی هم محروممان می کنند ، اما تردیدی نداریم که عصر تنهایی برای انسان شرقی پایان یافته و تولدی نوین در راه است، تولد انسان شرقی به عنوان عضوی از جامعه که پشتیبانی جامعه خویش را در راستای صیانت از حقوق شهر وندی پشت سر دارد.